به کامم
نه دنیا چرخیده
نه قلم
شدم یه علف هرز
قدمامم
عقب تر مونده ز سایه ام
اولاش فکر میکنی عشق هدیه خدای
ولی بعدش میفهمی به اندازه ی که واست جذابه
به همون اندازه ام پوچه
با خودت میگی از درد ردت میکنه
ولی نه خود درده
بد نیستی
اما خدا جلو اسمت ضبدر میزنه
داری میجنگی با این که بازنده ی
و انقدر سرد میشی
که هزار تا خورشید هم نمیتوانند گرمت کنن
و آخرش میزنی زیر گریه
که چرا منه بی گناه
قربانی میشم