سگ دوست گرگ بود

چوپان عاشق دختر قصاب بود

کدخدا شریک با قاتلای درخت بود

خادم مسجد دزد نذری بود

برادر در تلاش خالی کردن خانه برادر بود

خواهر به فکر بی خانه مان کردن خواهر بود

بهترین ساقی مأمور گشت بود

حکم قاضی فقط به نفع مرد بود

زن فقط تماشاچی از داخل قفس بود

دکتر متجاوز بیمار بود

دزد نامش دو حرف بود

شادی مردم تو رویا بود

خاکی بودن مرده بود

بوسه عاشقانه فریب بود

بازی با اسید هم با حیوان و هم با انسان بود

اسم این ویرانه پنج حرف بود