مادر بزرگ نبودی ندیدی

شکستن

تو که رفتی خنده از روی لب رفت

جاشو برای همیشه اشگ گرفت روی لب

سهم خوبان غم شد

بدان شادی

دلهای پر مهرمان پر نفرت شد

خودت خوب میدانی خودمان به جان خودمان افتادیم

هر کداممان در حال تیز کردن شمشیریم

در فکرخویشیم

کاش رو به رویم بودی چهره ات را میدیدم

صدایت را میشنیدم پیشانیت را میبوسیدم

نه این سنگ،سنگ دل را

میدانم خشنود نیستی از جنگ بین ما

دعا میکنی برای صلح ما

میدانم شادی ما شادی روح تو است