بیا که مچاله شدم

که به هر دو بالم تیر زدن

بیا مرا بساز که هر چه میگذرد

نمی توانم از خاطرات خوش بگذرم

که قصر امیدم آتش به جانش افتاده اس

که طناب دارم را دارن میبافن

بیا صدایت را بشنوم

صدای که مرا میبرد لای ابرها

بیا دستهایت را بگیرم

که جادو میکرد

این دل خرابه را آباد میکرد

قفل لبهایم را میشکست

بیا که فردا حکم را اجرا میکنن

که از فکر دارم میلرزم

برای اولین بار

سر بی گناه می رود روی دار

بیا فقط چشمهایم را ببین بعد برو

فقط تو رو خدا بیا