بچگی جوونی عاشقی نکردم

ساده بگم زندگی نکردم

و هر چند دیر آمدی خانوم

ولی خوش آمدی

با سکوتی که انگار تمومی نداره

راهی که پایونی نداره

از اون روزی که گل بهم دادی گلم

شدم شاد گفتم اینه یار

مثل گذشته که خوابت بهانه ای برای گذاشتن سرت روی شانه ام بود

هیچ وقت فراموش نمیکنم بازی نفسم با گیسویت

خدا ازعشقم دورم

یا عشقم از من که نمیرسونی ما رو به هم

تو ای خدا با هر دوی ما نامهربان بودی

نداشته زیاد نصیبم کردی

این یکی رو عطا کن