اشکی از سر عادت میچکد از چشمم

اخمی بی دلیل فرو شده به پیشانیم

بغضی میخراشاند و رفتو آمد میکند در گلویم

دردی از پا تیر میکشد تا سرم

کنار بخاری سرمای استخوان سوز افتاده به جانم

خون میبارد مطمئنم

دو کلاغ لب به لب روی درخت لخت میبنم

روی دیوار گربه ای چشمک وحشناکی میدهد تحویلم

صدای جیغ بریده بریده جنون آمیزی میرسد به گوشم

دهن کجی دیوار را حس میکنم

از هر لذتی که بگی یتیمم

با هر دردی که بگی رفیقم

اولین روز رفتنت

این گونه گذشت