عکست را یک دل سیر بوسیدم

لباست را برای آخرین بار به آغوش کشیدم

عاشقانه گریستم

مرغ عشق هایم را رها کردم

قاصدک هایم را آزاد کردم


برای پرنده ها دست تکان دادم

آماده رفتنم

گفته بودم مرگ هنگام غروب را دوست دارم

زیر تیغ کند عشقت هستم

از هر لحظه امروز مجنون ترم

آتش آتشم

سر میخورد روی ساتور اشگم

قصد کردم پایم را ببرم

تا به سویت نیایم

در را باز گذاشتم

شاید فردا قسمت لاشخور روی دیوار باشم

از صبح نشسته گویا خبر دارد رفتنیم