فراموشت کردم

چون فراموشم کردی

همچو یک خلط تک و تنهام

تو فقط نام ایزد را داری

هر که به من رسید صورتش جمع شد

یا مرا لگد کرد

خورشیدم را کشتی

دل دریای ام را دزدی

تو گرفتی گرفتی گرفتی

گردانده هستی

به سوی خزان میچرخانی

به بینا بودنت حس منگوله داری ندارم

شاید نیستی همه در خوابیم

میگویند توانای توانا

من که تا امروز ندیدم جوهر امضای تو را

چرا نمیبنی موج به موج اشگ مرا

در زندگی من جای نداری

تو فقط یک اسم در قسم های مردم هستی