از خیانت به خیانت رسیدی
از مرگ به بعد مرگ رسیدی
از درد پا نمیخوابی
با تمام کوچه ها گریه کردی
ولی باز زیر بهمن بغضی
در گذشته سیر میکنی
حال و آینده را نمیخواهی
روح زخمی که امروز میبنی
ثمره مهر بی حساب و کتاب و یه رنگی است
از خوب بودن دست میکشی
به خودت قول میدهی سنگ شوی
و وقتی حرف و نگاه پر مهر را میبنی
با خودت میگی شاید این مهر و نگاه باشد واقعی
ز خود بیزار میشوی
مانده ای
هر طرف باشی ضربه میخوری
در خواب و بیداری کابوس میبنی