خواستم برم باد زد درو بست مهناز دیدی این کار خدا بود در بسته شد من نه باد بود مهناز تو اصلا قانع نمیشی هیچ جوره مگه نه من مهناز جون باد بود اوکی رفتم نشستم تو خونه مهناز داشت چای میورد که صدای عروسی بلند شد مهناز انشالا خوشبخت بشن من خوشبختی چی از نظر تو مهناز عشق یعنی خوشبختی من یعنی یه نفرو دوست داشته باشی اونم تورو دوست داشته باشه خوشبختی دیگه مهناز آره چی از این بهتر من به نظر من کسی خوشبخته که سه چیزو با هم داشته باشه یکی پول در حد زندگی نرمال یکی سلامتی یکی هم عشق مهناز با عشقو پول موافقم ولی با سلامتی نه کسای بودن که مریض بودن ولی خوشبخت بودن