تو محله مون یه پیرمرده

که همه بهش میگن دیوونه

با ریش و موی بلند جذابه

هیچ کس خنده و گریه شو ندیده

هر موقعه که یه پیکان رد میشه

یه دقیقه فقط دستاشو میبوسه

میگم پیکان و دوست داری

میگه یه روز با پیکان رفت و رفت

میگم چرا دستاتو میبوسی

میگه دستای من مقدسه

میگم چراشو به هم میگی

میگه آخه یه روزی تو دستای اون بوده

ساکت و مات میشم مثل مجسمه

میگه خاطره های خوب و بد

همیشه همیشه موندگاره