یادگاری

همه چیز اینجاست

مبهم

با هیشکی نجوشیدم

 فقط به خود پیچیدم

برای کسی نه درد بودم

نه مرهم نمیدانم برای چه گریستم

 به چی خندیدم مبهمم برای خود

شما بگوید خوب است یا بداست

آنی بهاریم آنی بارانیم

نه منتظرم برای یک معجزه

نه از وضع خود دارم گله

 اولو آخری نبود که بگم ته خطم

شاید خط خطیم

شاید تلف شدن اینس

ولی لاشه غرق اشگ نمیشود

 بی خوابی ندارد حدس میزنم غریبم

یا با من غریبن

انبوهی از سوال میچرخد در ذهنم

 کاش پاسخ گویی بود کنارم

۰۶ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۴ ۱ نظر
فریدون حیدریان

مرد یخی

بخشش سقوطی دوباره بود

 درک من از زندگی فقط به تو رسیدن بود

 دارد جوانه میزند تلخی خاطرات گذشته

این سکوت دیگر از درد نیست دارد میخشکد چکه چکه

 احساسم قبل خواب لحظه ی نیست

 یادت شوقی برای دیدار نیست

عشق مرده س پیشت پایم نمیلرزد

 محکم ایستادس نرمال میزند

 دل سردیت مرا مرد یخی کرد

 دیگر گرمی نگاهت مرا آب نمیکند

 غمو شادیت دیگر مهم نیست

شدی یه فرد معمولی همیشه درونو بیرونم یکی نبود ولی این بار یکی شد

۰۵ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۴ ۱ نظر
فریدون حیدریان

فاصله ها

فاصله بین من و تو عینه  دره میمونه*****طولش زیادی نیست ولی عمقش جون میسوزونه

۰۴ تیر ۹۴ ، ۱۶:۲۱ ۰ نظر
سعید

شاید

شاید زیادی واسه تو تکرار و بی معنی شدم ***** فک کردی من مثل همه منتظر بعدی شدم


یک قطره از دریای تو واسه شنا کردن بسه ***** عشق من از نگاه تو انگار شبیه هوسه


میدونستی چشمای تو نگاه گیرایی داره ***** قلب من با چشمای تو ببین چه دنیایی داره


از ترس اینکه بیش از این اینجا منو رها کنی ***** از دور دنبالت میام شاید به من نگاه کنی


سردرگمم از اینکه تو مغروری یا بی عاطفه ***** یا اینکه کم محلیات نسبت به من یه عادته

۰۴ تیر ۹۴ ، ۱۶:۰۶ ۰ نظر
سعید

خیانت

داد زدی سرم گفتی تو کردی خیانت


گوش ندادی به حرفم گذاشتی رفتی


خبر از دوست یا دشمن بود نمیدانم


تن من فقط مال تو بودس این بهانه هست برای رفتن


کل محله مرا هرزه میبینن


یادگاری ماندگاری داری به من بسوزد


بستری که تو با تهمت به دست آوردی


جدا شدن خودش راه دارد یادت باشد


این هستی خدا دارد


دلم برای خود میتپد این خانه بی تو کابوس دارد


حیف عمری که عصا بودم برایت


بگو چی کم گذاشتم برایت


قیمت من چندس در دلت


۰۴ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۶ ۰ نظر
فریدون حیدریان

مرگ

با لباس سفید مرا بدرقه میکنند

 سیاه پوشان گویی من به دنیای سفیدی میروم و آنان در سیاهی میمانند

نقل بپاشید روی تابوتم مرگ برای من جشنی بود که آرزو داشتم

 آنجا اگر جهنم باشد میارزد به جهنم سرد این آدمیان

 تنی که زیر خاک بپوسد خوش تر از آنست که روی زمین بی خودی بچرخد

 تاریخ تولدم را تاریخ فوتم بزنید

کنار قبرم کاکتوس بکارید

 مراسم نگرید وفا یاد بگیرد عمری زیر پایتان بودم

مرا روی دست نگرید مبارک باد بگوید

۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۱۰ ۰ نظر
فریدون حیدریان

تیله

چشمانت تیله بود منه بچه هم عاشق بازی بودم

مرا بازی دادی اما خودت بازی نکردی

 نگاهت برایم همیشه علامت سوال بود

هیچ وقت نفهمیدم چه میگوند

 حبس شد مغزم در خاطرات کوچکت

جویده شد روحم از دوریت

صبوری اثری نداشت برای ما شدن

بگو چرا این فریاد سکوت نرسید به گوشت

 لنگر انداخت صدایت در گوشم

اشتباه کردم که گفتم میایم

پایانی برای این جدای نیست

من آغازی اجباری دارم به سوی تنهای

من میان دایره ی از آتش ایستادم

فریدون حیدریان

۰۲ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۸ ۰ نظر
فریدون حیدریان

تانگو

من گونه هام خیس از شرم کفش پاره تو زمستون

 

تو لبت خندون از شوق دیدن آدم برفی تو زمستون

 

من گلای قالی رو سوخته دیدم

 

با توده ای از دود تو دنبال پروانه بودی

 

تا ببینش روی گل کودکیم کودکانه نبود

 

تمامش جدا از بی خیالی بود

 

من فهمیدم خدا مرا آفریده تا فقط

 

ببینم بشنوم تحمل کنم نفس بکشم

 

تانگو رقصیدم با سایه م شکستنیامو شکستن

 

داشتنیامو بردن منتظر هر آنچه بودم به سراغم نیامد

 

منتظر هر آنچه نبودم به سرم آمد

۰۱ تیر ۹۴ ، ۰۰:۱۳ ۳ نظر
فریدون حیدریان

دو برده

لبامون میگفتن برو

چشامون میگفتن بمون

غرور نبود جنون بود

گر میرفتیم گر میماندیم

میسوختیم دردامون مشترک بود

ولی راهمون جدا بود

دو برده بودیم پا به زنجیر هم

زانویمان بوسه ها زده بر زمین

گوشمان زوزه ها شنیدن

چهار ستون دل ما از مهر بود

نامهربانی حق ما نبود

تنها نیستیم جدا از این دنیایم

گمشده نیستیم دور افتاده یم

اسارت یعنی با هم بودن بدون هم عشق یعنی همین

رسیدن یا نرسیدن مهم نیست

۳۱ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۰۶ ۰ نظر
فریدون حیدریان

پیله

رشد میکند لحظه به لحظه درد سکوتم

من در این پیله راهی نمیبنم جزء نوشتن

مبهمه برام این نقاب های پشت نقاب

آنان دوختن ذهنم را به شک

میخ کوبیدن به دلم تا بمانم در شب

پنهان کردم دردای بزرگتر از سنم را

همیشه فاصله بود بین فکرم و توانم

یادگاری از خود گذاشتم روی سیم خاردارهای مسیرم

عبور کردم اما نرسیدم در کلمه نمیگنجد آنچه کشیدم خودم

۳۰ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۰۷ ۱ نظر
فریدون حیدریان