یادگاری

همه چیز اینجاست

۴۲۶ مطلب توسط «فریدون حیدریان» ثبت شده است

.. پنجاه و یک ..

ای سکوت پرست از من دور

ای بی راهه گرد صبور

بازآ به وقت بی یاری

که بی یاری کشیدم به وفور

...

مبادا سرد شدی زرد شوی

شمع شبِ نامرد شوی

مبادا بی دلی پیشه کنی

تسلیم شوی و در لجن ریشه کنی

۰۴ آبان ۹۹ ، ۰۲:۱۸ ۰ نظر
فریدون حیدریان

. پنجاه .

خودم پا به راه

دلم غرق چاه

خودم پر خطا

دلم بی گناه

...

خودم با خودم

دلم دودِ خون

نشد یک قدم

دلم با خودم

...

فرار تا به کی ؟

دلم با خودم

بمان تا ابد

بخواب تا ابد

۱۹ مهر ۹۹ ، ۰۲:۵۶ ۰ نظر
فریدون حیدریان

. چهل و نه .

لب به سیگار میزند

بر لب من نه

آتش دگران می شود

خاکستر من نه

...

عصا برای تبر می شود

همقدم با من نه

خنده بر زخم ناسور می کند

یک نگاه بر من نه

...

بلبل مست کلاغ می شود

سلام بی پاسخ من نه

گل به بستر گیاه هرزه می شود

اما خالی ست در خواب من نه ؟

۲۳ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۳۱ ۰ نظر
فریدون حیدریان

. چهل و هشت .

دو زخمی سر به راه

خسته از عشق اشتباه

یکی الهام قصه ها

یکی مجروح گریه ها

...

ما در این تاریکی بی حساب

دلگرم به صدای یکدیگریم

دست یاری داریم و توان نیست

ما خط خطی های بعد شیونیم

...

از خون چموش گذشته

از حال این حال

از فکر آینده صفر عاشقی

بیزاریم بیزاریم بیزار

۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۴:۳۲ ۰ نظر
فریدون حیدریان

. چهل و هفت .

نرو توو حاشیه

کنار متن من قدم بزن

ببین چه عاشقونه ام

به روی من تو خط نزن

...

بذار که شیرین بمونم

تا بتونم کوه بکنم

من یه دونه تار موتُ

به صد تا طاووس نمیدم

...

توو شب موهات میتونم

ستاره ها رو مهمون بکنم

با دار تنهایت نخواب

بذار طنابُ ببرم

۰۴ شهریور ۹۹ ، ۱۵:۲۵ ۰ نظر
فریدون حیدریان

. چهل و شش .

در این عصر تابوت و عزا

که نفس زمین به شماره افتاده

دل نور زاده خیسم

به زیر پای شب افتاده

۲۵ مرداد ۹۹ ، ۱۴:۲۳ ۰ نظر
فریدون حیدریان

. چهل و پنج .

یار تن ماه سیاه پوش من

محو موسیقی باران

من در آغوش سکوتِ

لذتی بی اَمان

...

او سراسر دوستی و شیرینی چای

من منتظر رود سیاه زیر روسری

او دست به روی دست من

من حس آزادی کنار عاشقی

...

او سخن خوش و

من خوش شنو

او رود سیاه و

من مست موج او

۱۹ مرداد ۹۹ ، ۲۳:۴۳ ۰ نظر
فریدون حیدریان

. چهل و چهار .

در این تیغ زار پنبه مانند

الماس های چشم سایه ام جاری

من ریشه سوخته ام عزیز

زمستان و بهارم بی معنی

اما درخت سبز دروغ مانده ام

تا غم به غمت اضافه نکنم عزیز

۱۱ مرداد ۹۹ ، ۱۴:۱۷ ۰ نظر
فریدون حیدریان

. چهل و سه .

من کور ؟

یا شب است که همیشه هست ؟

سخن بگو نترس

حال من یا وطن کدام بدتر است ؟

...

تو لال ؟

یا خطر بهمن در کمین است ؟

تو فقط بنویس

زبان نوشته و جان تو عزیزتر است

...

من ساکن ؟

نه زندگی کوه یخ زده است

من خسته از سُر خوردنم

راستی بهار را که کشت؟

...

ما فقیر ؟

نه کبریت زیر نفت ما است

و او که بشکه بشکه میخورد

گوید غناعت کنیم

که سادگی زیباست

۰۶ مرداد ۹۹ ، ۲۰:۴۲ ۰ نظر
فریدون حیدریان

. چهل و دو .

تو بوی شعری

تو لبخند بارانی

تو اشک سه تاری

تو تپیدن دلی

...

تو روح سیگاری

تو ماه شب عاشقانه ای

تو هوای پروازی

تو رقص بوسه ای

...

تو علت نفسی

تو آغوش گلستانی

تو عشق خالصی

تو تمام دنیای منی

۰۶ مرداد ۹۹ ، ۱۹:۵۲ ۰ نظر
فریدون حیدریان