یادگاری

همه چیز اینجاست

پاییزی بعد پاییز

دستی به دست رسید

دستی به زانو گره خورد

لبی بوسه میچید

لبی گریه میخورد

موی پیچ میخورد میان دست

موی سفید میشد از داغ رفت

هر که عاشق باشد میبازد

هر که معشوق دارد بداند

روزگار او را میدزد

همیشه رفتن ها غم ها بیشتر از ماندن ها شادی ها بوده

برای من زندگی پاییزی بعد پاییز بوده

شادی کجا پنهانی

نمیگویم دمی پیشم بیایی

از من که رو پوشیدی

لطفا به سراسر زندگی او بتابی

چه میگویم باز

شادی کنارش هست

باز ز یاد بردم

دوست نداشت مرا

۱۶ شهریور ۹۴ ، ۰۴:۵۹ ۰ نظر
فریدون حیدریان

دستمال خونی


سلام پشیمانی به لب داشت

گلی خونین به دست داشت

اشگ هایش جلو تر از پاهایش میرخت

که ناگهان با زانو به زمین نشست

سرش پایین بود

شانه هایش میلرزید

کنارش زانو زدم

دستش را با دستمالی که خودش دوخته بود بستم

سخنی نگفت

سخن نگفتم

موهای تنم سیخ شده بود

این سکوت شکنجه وار حدود یه ساعت پاده شاهی میکرد

انگار برای کشتن غرورش آمده بود

انگار این بار از راه دوستی برای دوستی آمده بود

حسی عجیب به من میگفت

آمده برای همیشه بماند

۱۵ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۰۳ ۱ نظر
فریدون حیدریان

پیامک آخر


حذف کن اخم را

ضرب کن رفتن را

چشم بردار از در

سر مکوب به دیوار

شکایت نکن به خدا

بپذیر این رفتن را

آنچه پیش تو ماندگارس

همین خودکارو دفترس

شکر کن خدا را

که این دو پا ندارن

و گر نه این دو هم میرفتن

مرثیه خوان من

چرا امروز شدی سوز من

آشفته ام آرام من کجای

تو که میگفتی نبود مرا خط بزن

میگفتی بنویس با هم کفن میشویم

در این آخرین sms‏ تر مینویسم

آنچه حاصل دروغ باشد

ارزشی ندارد

آن تنی که دلت او را نخواهد

مثل لذت قبل اعتیاد میماند

۱۴ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۱۷ ۰ نظر
فریدون حیدریان

منم


تن نفرین شده روح شلاق خورده منم

همراه شب تا سحر قصه ی بی پایان انتظار منم

هم سخن با آدم فرضی درگیر با آدم خودی منم

زمستان بی بهار مرده پشت رگبار نقاب منم

پاهای لرزان چشمای خونین منم

ترس بی دلیل شکسته شده از سر تفریح منم

نشسته بر خاک سیاه جا مانده از قافله شادی منم

فراموش شده از هر نظر

 به بن بست رسیده از هر راه منم

تکه تکه شده مثل شیشه ذره ذره شده مثل آواره منم

کبوتر بال شکسته محبت ندیده منم

بیستو یک سال مرده منم

۱۳ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۱۹ ۱ نظر
فریدون حیدریان

خسته ام


خسته ام از روزای تکراری

از سکوت اجباری

از غروری که همش لگد مال میشه

از حقیقتی که پشت سکوت پنهون میشه

از انکاری که همش روی زبونتونه

گذشته ی که گذشتن ازش سخته

از کینه های که خاک نمیشن

از امیدو خوشبختی که تو دور دسته

از کسای که تو برد کنار مونن

ولی تو باخت کنار میرن

و انقدر اشگ دیدمو فریاد

که شدم سیر از این دنیا

ولی هرگاه شدم اسیر دردا

چشم داشتم به امید فردا

و میدونم شادیا میان که بگن

تموم شد فصل سرما

که همنشینم با بهار فردا

۱۲ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۰۷ ۲ نظر
فریدون حیدریان

مثل من


مثل من نشی

که آخراش فهمیدم چی به چی

و نصف عمرت تو رویا بگذره

و راهو بدونی ولی بی راهه بری

و غرق بچگیت نشی

و گم نشه فریادت

و یه نگاه پر از حسرت همیشه تو قاب چشام بوده

یه زندگی رویایی همیشه تو سرم بوده

لالایم شبا اشگ بود

نگاهم عطش داشت

صدام سوز داشت

رخم اخم داشت

و عشقمم فدای مشکلات شد

ولی حالا حس غریبی دارم

مثل کلاغ عقب افتاده از کوچ

مثل ماهی افتاده در تور

و همیشه تو بازی تو میدون بود

با این که بد بود

کسی رو نمیکتم نبود

۱۱ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۴۸ ۰ نظر
فریدون حیدریان

عشق


بچگی جوونی عاشقی نکردم

ساده بگم زندگی نکردم

و هر چند دیر آمدی خانوم

ولی خوش آمدی

با سکوتی که انگار تمومی نداره

راهی که پایونی نداره

از اون روزی که گل بهم دادی گلم

شدم شاد گفتم اینه یار

مثل گذشته که خوابت بهانه ای برای گذاشتن سرت روی شانه ام بود

هیچ وقت فراموش نمیکنم بازی نفسم با گیسویت

خدا ازعشقم دورم

یا عشقم از من که نمیرسونی ما رو به هم

تو ای خدا با هر دوی ما نامهربان بودی

نداشته زیاد نصیبم کردی

این یکی رو عطا کن

۱۰ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۰۵ ۰ نظر
فریدون حیدریان

پرنده


پرنده خوش به حالت که در آسمانی

هیچ از رسم زمین ندانی

ما زمینیان هم از لبخند دوست میترسیم

هم از لبخند دشمن

اینجا یکی گوشت تو سطلع آشغالشه

یکی هم رنگ استخونو ندیده

و شهر ما دشمن ماست

و هیشکی ماه و ستاره رو با هم نداره

و تا خوشبختی طلوع کنه

یه عمر طول میکشه

و شبا دلت میشه غم دیده

چشات میشه نم دیده

ذهنت درگیره حتی تو مسئله های حل شده

و تنهات که گذاشتن میگن

به خدا نزدیک تری

و رسم ما سنگ کاغذ قیچیه

خدایا یا بسوز

یا بساز زندگی را

۰۹ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۰۳ ۰ نظر
فریدون حیدریان

مادر


مادر تویی هم مسیر منه بی مسیر

تویی رفیق شب بیداریم

از این دنیا دل خوشی ندارم

تویی فقط دلخوشیم

دریای دلم طوفانی بود

وقتی نبودی فقط یادت بود

تو که نیستی همیشه یه درد تو وجودم هست

که نمیشه ولش کردو رفت

باشی غمی نیست

دعا کن به خدایت بگو

دیگه حکمتشو نمیخوام

شادی میخوام

بگو راضی نیستم به رضایش

پای برای رفتن جایی برای ماندن میخوام

نمیدانم کفر نوشتم

یا حرف دلم را

شاید این همان نوشته هایی هست که بالا آوردم

و دوباره خوردم

۰۸ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۰۳ ۱ نظر
فریدون حیدریان
شنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۴۱ ب.ظ سعید
انتظار (شبم تاریک و من در انتظارم )

انتظار (شبم تاریک و من در انتظارم )

تو تابستون به این گرمی و آروم

تو دل انگار بد جور بی قرارم

دلم سرد و زمستونی و پر برف

شبم تاریک و من در انتظارم

نشستم گوشه ای آروم و ساکت

شاید از آسمون جاری بشه مهر

شدم ترسوترین آدم تو دنیا

شاید عشقم طلسمم کرده با سحر

چشام دنیایی پر باغ و قشنگ دید

زمانی که به تو دل بسته بودم

چه ساده از دلش بیرونم انداخت

کسی که تا به جون وابسته بودم

هزار بارم اگر ترکم کنی باز

هوایی غیر تو تو این سرم نیست

اگر طردم کنی جز تو تو این دل

کسی اندازه تو بهترم نیست

کنارت بودم اما با چه نفرت

نگاهم کردی و رفتی تو ساده

اگر صدبار بدتر باز بشی بد

هنوزم تو سواری من پیاده

۰۷ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۴۱ ۰ نظر
سعید